یک روز بنده خدایی از بازار یک ماهی خرید و به خانه آورد ، به همسرش داد تا برایش غذایی تهیه کند ، زن آتشی را روشن کرد و آن ماهی را روی آتش گذاشت و هرچه منتظر ماند ، ماهی نپخت و آتش اصلا" بر روی ماهی اثری نکرد هر دو متعجب شدند که چرا این ماهی نمی پزد ؟! آخر الامر به خدمت رسول خدا ص رسیدن و داستان را برای ایشان بیان کردند
حضرت محمد خطاب به ماهی کرد و از او سوال کرد چرا آتش در تو اثری ندارد؟ به قدرت کامله حق و به اراده اش ماهی به حرف آمد و گفت: از برکت وجود مقدش شما است من مال فلان دریا هستم یک روز که در دریا شنا می کردم کشتی بزرگی از آنجا می گذشت و من هم کنار آن بودم که یکی از مسافران کشتی بر شما و اهلبیت شما صلوات فرستاد من وقتی این صدا را شنیدم لذت بردم و شروع کردم به گفتن ((الهم صل علی محمد و آل محمد)) در آن وقت ندایی بگوشم رسید : ای ماهی بدن تو بر آتش حرام شد. و بخاطر همین است
که آتش در من اثر نمی کند.
منابع:خزینه الجواهر ص 586 و داستانهایی از صلوات برمحمد وآل محمد(ص) ص24
سلام آقا ابوالفضل با مرام
امیدوارم همیشه شاد و تندرست باشی و مثل همیشه نمره های خوب خوب بگیری.
ممنونم که به کلبه محقر من می آیی و منو شاد می کنی. امیدوارم همیشه موفق باشی.
من هم برای شما و خانواده عزیز آرزوهای خوب دارم
سلام ابوالفضل جان
افرین
با دیدن این مطلب چند تا صلوات فرستادم ایشالله ثوابش به شما و والدینتون هم برسه، شب وفات پیامبر و ما ناراحت
حالا غیر رسمی:
خیلی حال کردم با دیدن وبلاگت
لذت بردم آفرین
ابوالفضل جان ما هم یه کتابی معرفی کنیم می خونی؟!!!
راستی میای دوست شیم؟؟
دوست صمیمی ها!!!
خوب پس خودم رو معرفی می کنیم
محمد هستم
کارشناسی ارشد مدیریت(انشالله ترم دیگه هم می رم سر کلاس دکتری)
البته لیسانس معارف اسلامی هم دارم
علاقه های من هم
نوشته های شهید چمران آوینی
زندگی نامه های شهدا و وصیت نامه هاشون
راستی به وبلاگم سر نزن، به خاطر آزمون های دکتری وبلاگ تعطیل مطیله
اگه خواستی چیزی بگی به ایمیلم پیام بده
خیلی مخلصیم داداشی (پررو شدم نه)
راستی دم مردم گرم کولاک کردن تو راهپیمایی
قطره قطره خون و پوستم فدای نایب امام زمان، حضرت ایت الله خامنه ای ، ولی فقیه حکومت اسلامی