من سواددار شدم

من سواددار شدم

من اینجا ازخودم مینویسم
من سواددار شدم

من سواددار شدم

من اینجا ازخودم مینویسم

وسط امتحانا!!!!!!!!!!!!!!

سلام به همگیبه اونایی که میان تو بلاگم ولی نظر نمیدن

خوبین؟ میخوام از امروز هر اتفاقی که افتاد اینجا بنویسم(به شرط نظر)

همین(فعلا همین)

راستی من یه بلاگ دیگه هم دارم

اینهeli2000.persianblog.ir

بهش سر بزنید

فعلا

داستان جالب!

فونت زیبا سازفونت زیبا سازفونت زیبا سازفونت زیبا سازفونت زیبا ساز

فونت زیبا سازفونت زیبا سازفونت زیبا سازفونت زیبا سازفونت زیبا سازفونت زیبا سازفونت زیبا سازفونت زیبا سازفونت زیبا ساز

چند روز پیش یه داستان خوندم خیلی باحال بودبراتون میزارمش شاید خوشتون بیاد

اگه خوشتون اومد نظربدین ازین داستانازیاد بزارم

مدیر موفق!

روزی مدیر یکی از شرکتهای بزرگ در حالیکه به سمت دفتر کارش می رفت چشمش به جوانی افتاد که در کنار دیوار ایستاده بود و به اطراف خود نگاه میکرد.
جلو رفت و از او پرسید: «شما ماهانه چقدر حقوق دریافت می کنی؟»
جوان با تعجب جواب داد: «ماهی 2000 دلار.»
مدیر با نگاهی آشفته دست به جیب شد و از کیف پول خود 6000 دلار را

در آورده و به جوان داد و به او گفت: «این حقوق سه ماه تو، برو و دیگر اینجا پیدایت نشود، ما به کارمندان خود حقوق می دهیم که کار کنند نه اینکه یکجا بایستند و بیکار به اطراف نگاه کنند.»
جوان با خوشحالی از جا جهید و به سرعت دور شد. مدیر از کارمند دیگری که در نزدیکیش بود پرسید: «آن جوان کارمند کدام قسمت بود؟»
کارمند با تعجب از رفتار مدیر خود به او جواب داد: «او پیک پیتزا فروشی بود که برای کارکنان پیتزا آورده بود.»
برخی از مدیران حتی کارکنان خود را در طول دوره مدیریت خود ندیده و آنها را نمی شناسند. ولی در برخی از مواقع تصمیمات خیلی مهمی را در باره آنها گرفته و اجرا می کنند.

قشنگ بودنه؟

راستی میخواسم درباره قالب وبم بپرسم قشنگه یا بایدعوضش کنم؟

یه چیز دیگه \توپست قبلی که گذاشتم فقط دوتا نطر دیدمخب نطر بدین دیگه

خب دیگه حرفی ندارم.تانوشته ی دیگه:
فونت زیبا سازفونت زیبا سازفونت زیبا سازفونت زیبا سازفونت زیبا سازفونت زیبا سازفونت زیبا ساز

پست جدید!

فونت زیبا سازفونت زیبا سازفونت زیبا سازفونت زیبا سازفونت زیبا ساز

فونت زیبا سازفونت زیبا سازفونت زیبا سازفونت زیبا سازفونت زیبا سازفونت زیبا سازفونت زیبا سازفونت زیبا سازفونت زیبا ساز

الان بیشترازیک ساله که من پست جدیدی ننوشتممیدونید چرا؟چون همش امروزوفردامیکردم

حالا این اولین پست سال نودودوهستش.

میخوام یکم ازتون گله کنم چون اصن نظر نمیدین

خب راستش یکم هم تقصیرمنه چون من پست نمی نویسم

ولی ازاین به بعد هر روز یه پست جدیدتووبلاگ میزارم.حتی شده یه جمله

 ازخواهرعزیزم گل دختر تشکر میکنم که یاداوری کرد من یه وبلاگ دارم ومنو مجبوربه نوشتن پست جدید کردامیدوارم هرجا که هستین حالتون خوب باشه

تانوشته ای دیگه خداحافظ

نظرفراموش نشه

اتاق تکانی

سلام.امروز اتاقمو با مامانم تمیز کردیم.همه چیزم جابجا کردیم(چی فکر کردین)تازه میخواستیم فرشم بشوریم ولی نشد.پنجره ها رو دروردیم شستیم.تافردا خدافظ                                               

سلام. ببخشیددیرکردم.اخه به وبلاگم دسترسی نداشتم.بالاخره یکشنبه

دندونم افتاد.اولش خیلی خون اومدولی بعدش خونش بنداومد.بین خودمون باشه اولش ترسیدمفکرکردم خونش بندنمیادولی بنداومدتادیداری بعدخدانگه دار


سلام. دقیقن دو 7 ته پیش بود که با مامان و ابجیم رفتم اسکیت بخرم. از مامانم پرسیدم اگه امتاحانام تموم شد اسکیت بازی کنم ؟ مامانم گفت: باشه فقط با کلاه. اسکیتم ابی بود الانم خیلی خوشحالم چون یک شنبه امتاحان دارم.


قرن ۲۱   سال ۱۳۸۷    ماه فروردین    روز ۱۱    یک شنبه  پارک جمشیدیه با آبجی سین مهربونم






قرن ۲۱   سال ۱۳۸۹    ماه آذر    روز ۱۱    پنج شنبه  پارک جمشیدیه با آبجی سین مهربونم


اینم از پارک!

سلام.من دیشب به پارک اب واتش رفتم.البته فقط آب بود

باید اسمش رو میذاشتن پارک آب 

من اونجا اسکیت بردم و کلی لذت بردم تازه با دوستای وحید آقا آشنا شدم !(امید آقا و مریم خانوم)

یادتون هست توی پست قبلی گفتم وحید آقا تابستون منو می بره پارک؟

الان به جای تابستون منو برد پارک

منتظر نظرات شیرین شما هستم مخصوصن امید آقا

 راستی!!صبحشم خواب موندم و نرفتم مدرسه





الهه ی عزیزم تولدت مبارک باشه..

۹سال گذشته و من یادم میاد چه روزای بد و تلخی بود قبل از اینکه بدنیا بیای...

وجودت بی شک یه موهبت بود واسه خانواده ی ما؛

خستگی ِ منو تو از یادم می بری و تو دنیا اگه یکی باشه که خیلی خیلی دوستش دارم تویی...

صدات پشت تلفن دیوونم می کنه و زودی دلم برات تنگ میشه؛

موهای مشکی و یک دستی که داری...

خنده هات وقتی که می خوای شیطونی کنی...

خداحافظیامون وقتی می خوای بری مدرسه و من همش می گم "الهه مواظب خودت باش، شیطونی نکنیا! حواستو جمع کن خانوم چی میگه، دیکته ات رو خوب گوش بده بعد بنویس" و...

بوسی که بعدش ازم به خنده می پرسی : رژلب که نداشتی؟


تو بهترین آبجی ِ دنیایی و من هیچ وقت فراموش نمی کنم بچگیات رو که چقد ناز بودی و شیرین بودی و چه خوشرنگ کردی زندگیمونو...



دیشبم که آخر ِشیطنتی بود که داشتی، هی تو خونه می گفتی که من سعی می کنم یادم بره تولدمه که شماها منو سورپریز کنید


الهی قربونت برم که مثل خودم بامزه ای و باحال