سلام

سلامی با هیجان

سلامی برای شروعی دوباره

برای به اشتراک گذاشتن خنده ها و ارزوها

سلام.سلام .سلام

کمی از دنیای کودکی فاصله گرفته ام و با پیدا کردن رمز عبور وبلاگم دوباره خواهم نوشت اما در فصل تازه ای از عمرم ؛در نوجوانی ،در فصل نفسهای بیشمار ؛در فصلی که خیلی به تو هیس خواهند گفت اما فریاد بزن تا میتوانی !مبادا هیسها مانع از فریاد زدنت بشوند !خوب من نوجوان تبریک به تو برای آغاز  فصلی دوباره!


سلام

لاکی از صبح گم شده و همه جای خونه رو دنبالش گشتیم اما نیست که نیست!

برای لاکی دعا کنید!

امشب لاکی پیدا شد روی لاکش تو یه گوشه ای افتاده بود و سعیش برا برعکس شدن بی ثمر بود و بالاخره بابا پیداش کرد!

ماجرای لاکی

اینجا دره چالان چولان در مرز استان مرکزی و استان لرستان است.


هفته قبل بابا و دایی و شوهر خالم حدود 40 کیلومتر را در این دره ( از ساعت 7 صبح تا 2 بعداز ظهر) پیاده روی پاییزی خیلی با حال و با صفا داشتند و کلی برای ما تعریف کردند از مناظر و طبیعت بکر این منطقه از درخت های گردوی وحشی ، از جنگل سماق از باغ های هلو و بادام و نهرهای اب و ... 

بابا میگه کل دره پر از زعفران کوهی و درختچه های سماق هست :

راستی اون ها یک سوغات هم برای ما آوردند .


خب اینم لاکی دوست جدید ما ، البته یکم خجالتیه ، که اون هم به مرور زمان به لطف داداش نیما از این حالت غریبی بیرون می آد.



بابام میگه این بینوا رو توی صحرا پیدا کردیم که تنها بود و دنبال یک برکه آب می گشت.



حالا لاکی اومده تهران و مهمان ما شده .
مامان میگه ببریمش یه باغ وحش تا بهتر بهش رسیدگی کنن.
نیما خیلی دوست داره با اون مثل ماشین بازی کنه.
بابام هم جای اونو عوض می کنه
مامان کمی کاهو و هویج براش میاره
نیما میگه لاکی رو ببریم حموم تمیز بشه
بابا میگه نه اب گرم ه میسوزه
خلاصه داستانی داریم با این لاکی
...

دانلود سوالات چهارگزینه‌ای قرآن - مطالعات اجتماعی تیزهوشان

سلام یواش یواش باید خودم برا امتحان آماده کنم

دانلود سوالات تستی هدیه‌ تیزهوشان

 50 تست از کل کتاب + پاسخنامه


شمع شدی شعله شدی تا هنرت را به ما آموختی

با سلام به تمامی مادران و معلمین عزیز

من شما را خیلی دوست دارم و از شما سپاسگزارم .

شما عزیزان حتی یک لحظه هم از کار خود که تربیت ماست دست نمی کشید .

شما برای ما مثل آفتاب درخشان هستید و ما فرزندانتان ابرهای سفید هستیم .

شما همیشه خندانید و ما هم شاد می شویم .

کتاب هایمان برگ و سرایه دارمان باد .

خوشحالیم چون آب

شاخه های درختان قلممان

ریشه های ان پاک کن و تراش مان

کلاسمان اسمان

و شما عزیزان مهربان به این ها معنا می بخشید.

روزتان مبارک

سلاااام

امشب شب تولد بابامه،یعنی فردا دهم تولد باباست اما ما چون مسافرت می ریم امشب براش جشن گرفتیم ( این پست رو دیشب گذاشتم اما امشب اینو تصحیح می کنم که به خاطر عروسی دوست مامانم از مسافرت رفتن منصرف شدیم ) این شعر زیبا رو که آقای عباس ترین در وصف بابا سرودن به خوبترین بابای دنیا تقدیم می کنم:

بابای من هر شب

با ماه می آید

با خنده و لبخند

از راه می آید


در دست خود دارد

یک جعبه شیرینی

گاهی کمی میوه

یا نان ماشینی

گاهی نمی آید

با دست های پر

خسته است، با این حال

کم می کند غرغر

غم های من، لاغر

غم های او، چاق است

گاهی به این خاطر

بابا بداخلاق است

اما دلش آبی است

اندازه ی دریا

من مطمئنم اوست

آقاترین بابا!

معلم جدید

امسال چند تا معلم جدید توی مدرسه حاتم اومدند . که یکی از اونها هم معلم ماست. خانم مهربان و خوبیه.

اما باور می کنید تا حالا هر کاری کردم تا یکبار منو پای تابلو بیاره و یا ازم درس بپرسه . موفق نشدم.

شاید منو توی کلاس نمی بینه.

چند روزی فکر می کنم ای کاش اسم من هم سمانه بود. مامانم تو مدرسه ناظم بود. تا خانم ما همش از من سوال می کرد.

آخه هر زنگ و همیشه خانم ما سمانه رو صدا می کنه و تمام توجهش هم به سمانه است ...

خانم اجازه پس ما چی

تحقیق کلاس بخوانیم

این اولین تحقیق کلاس پنجم منه . درباره فردوسی است . این تحقیق را برای آشنایی با کتاب های مرجع و نحوه استفاده از اونها انجام دادم.


ادامه نوشته

تولد یک سالگی نیما

سلام

امروز تولد داداشیم بود.داداشم یکساله شد و ما امروز براش تولد گرفتیم.همه ی مقدمات تولدش رو هم خودم آماده کردم البته نیما هم کمکم کرد اما کمکش بیشتر شبیه بتزی کردن بود تا کمک کردن.

اینم عکس هایی از تولد داداشم:ا!عکساش نمییاد که!فردا درستش می کنم اما اگه عجله داری برو تو وبلاگ داداشم که آدرسش تو ییوندام هست.

تبریک به خودم

روز چهارشنبه هفته قبل یکی از روزهای قشنگ من بود . ما توی کلاس نشسته و تولد پرستو را جشن گرفته بودیم که خانم مبلغی در زد و وارد شد . رو به بچه کرد و گفت باید این خبر خوش را به شما بدهم که نرگس خانم تنها دانش آموز مدرسه ما هستند که در مسابقات فرهنگی شهر دارای رتبه برتر شدند .

بچه ها نرگس نفر اول شعر تمام دانش آموزان دختر دبستان های شهر شده است.

راستش رو بخواهید خودم خوشحال شدم و دوستانم هم برام حسابی کف زدند. امروز هم که یکشنبه بود. دفتر شعرم را با خودم بردم و به درخواست خانم حاجی زاده تعدادی از شعرهام را برای همه خواندم .

من از همه ی معلمهای خوبم که به من کمک کردند تشکر می کنم و دست همه شان را می بوسم.

مدرسه ای پر از تلاش و کوشش                مدرسه ای در ره علم و دانش  

مدرسه ی ما همان حاتم است               انکه زبانزد به همه عالم است             

 

زنبور عسل Apice melifera               

من درس علوم را خیلی دوست دارم . این روزها درس ما به حشرات رسیده و من در مورد یکی از این حشرات مفید تحقیق کردم.

 

        بعضی حشرات ، به صورت جمعی و گروهی زندگی می کنند و هر گروه ، وظایف و کارهای خاصی را انجام می دهند . مورچه و زنبور عسل ، از عمده ترین این حشرات می باشند . زنبور های عسل ، در خانه های ویژه ای که کندو نامیده می شوند ف زندگی می کنند. زنبور های قرمز و زرد که گزنده می باشند ، در تنه ی درختان یا شکاف دیوار ها ، خانه می سازند .

     زنبور عسل نیز ، نیش دارد و گزنده می باشد ، اما این حشره تنها در هنگام دفاع از خود یا لانه اش ، نیش خود را مورد استفاده قرار می دهد .  زنبور هایی که در داخل کندو زندگی می کنند ، به سه گروه تقسیم می شوند :
ملکه ، زنبور های نر و زنبور های کارگر.

در هر کندیی ، یک زنبور ملکه وجود دارد که کارش تخم گذاری است . زنبور های نر در داخل کندو ، هیچ کار مشخصی انجام نمی دهند ، و حتی فاقد نیش هستند آنها ، کار حفاظت از زنبور ملکه را بر عهده دارند . زنبور های کارگر ، پر کار ترین زنبور ها می باشند ، و هزاران عدد از آنها در یک کندو زندگی می کنند .
زنبور های کارگر ، ماده هستند و دارای نیش می باشند . شغل اصلی آنها جمع آوری شهد گل و ساختن عسل و همچنین پاکیزه کردن محیط داخل کندو است . بعضی از زنبور های کار گر ، با به هم زدن دایم بال هایشان ، کار تهویه و خنک کردن هوای داخل کندو را بر عهده دارند . زنبور عسل ، بدین منظور عسل را می سازند و در داخل کندو ذخیره می کنند ، که ذخیره ای کافی برای روز های زمستان داشته باشند .

     زنبور های دیگر ، در فکر ذخیره سازی غذا نیستند ، بنا بر این بیشترشان در داخل لانه های خود ، از گرسنگی می میرند. تنها ملکه ی زنبور های معمولی زنده می مانند تا یک خانواده ی جدید را در سال بعد ، تشکیل دهند .

منبع : حیوانات کوچک باغ   - انتشارات : پیام آزادی   -تهیه شده برای گروه سنی : ( ج )

      راستی دوستان خوبم می دانستید که کلمه نحل به معنی زنبور عسل در آیات 68, 69 سوره نحل در جزء 14  قرآن کریم آمده است. در تفسیر آیه 68 چنین آمده است؛ پروردگارت به زنبور عسل وحی فرستاد! در اینجا لحن قرآن به طرز شگفت انگیزی تغییر می‌یابد، در عین ادامه دادن بحث‌ها در زمینه نعمت‌های مختلف الهی و بیان اسرار آفرینش در این سوره ، سخن از زنبور عسل و سپس خود عسل به میان می‌آورد. اما شکل یک ماموریت الهی و الهام مرموز که نام وحی بر آن گذارده شده است. نخست می‌گوید: "و پروردگار تو به زنبور عسل ، وحی کرد که خانه‌هایی از کوهها و درختان و داربست‌هایی که مردم می‌سازند ا نتخاب کن." 

ادامه نوشته

قصه های شیرین مثنوی مولوی

قصه های شیرین مثنوی مولوی

با زبانی ساده و شیوا

نویسنده: جعفر ابراهیمی (شاهد)

زمان کل: ۴ ساعت و ۳۸ دقیقه       راوی: پریسا

دانلود بخش اول (حجم:10.1MB)       دانلود بخش دوم (حجم:10.7MB)

دانلود بخش سوم (حجم: 10.7MB)      دانلود بخش چهارم (حجم: 9.4MB)

سر فصل های کتاب:

  • مرد بقال و طوطی
  • شير درنده وخرگوش باهوش
  • مردی که ميخواست از دست عزراييل بگريزد
  • بازرگان وطوطی زيبايش
  • ماجرای نحوی و کشتيبان
  • شير بی دم وشکم
  • حکايت آن ناشنوا
  • لقمان و ميوه ها
  • روستايی وگاوش
  • حکايت غريبی که به دنبال مسکن ميگشت
  • حکايت مردی که با خرس دوست شد
  • قصه ی اعرابی و ريگ در جوال کردن
  • حکايت موش و شتر
  • میوه زندگی
  • پیرمرد و طبیب جوان
  • الی آخر...

(Download Server: 4Shared     Format: Mp3     Archive Type: RAR)

***

منبع:

http://www.audiobook.blogfa.com/

عکس نیما

ادامه نوشته

ماجرای بلیت

      معلم امسال ما خانم حاجی زاده است . یکی از معلم های خیلی خوب تهران ، که مدت های زیادی کلاس چهارم را درس می دهد. امروز وسط مرور درس دیکته فارسی  کلاس سوم ، دوستم روی تابلو واژه بلیط را نوشت اما خانم معلم ما بلیط را غلط گرفت و گفت : " بلیت با ت دو نقطه است لطفاً اشتباه خودت را درست کن" . این موضوع توی کلاس ما بحث داغی را به خودش اختصاص داد. تمام بچه ها فکر می کردند بلیط با ط نوشته می شود . من هم طرفدار سرسخت بلیط بودم  . وقتی به خانه برگشتم موضوع مطرح کردم . مامانم گفت با هر دو تا ت و ط نوشته می شود . بابام گفت فقط با ط نوشته می شود. او سریع گفت : اجازه بدهید که از کتاب فرهنگ غلط ننویسیم کمک بگیریم. وقتی پدرم این کتاب را آورد این توضیحات را در کتاب درباره بلیت خواندیم :

         بلیت به معنای تکه کاغذ چاپ شده که خریده می شود و هنگام ورود به سینما و تماشاخانه یا وسایط نقلیه و جز این ها ارایه می شود. این کلمه از واژه BILLET فرانسوی از طریق زبان روسی گرفته شده است و بهتر است که با حرف "ت" و صورت بلیت نوشته شود و نه بلیط.

 

غلط ننویسیم ، ابوالحسن نجفی، چاپ سوم ۱۳۷۰ ،ص ۷۴

 

در پایان پدرم یاد نکته ای از گفته های دکتر سنگری افتاد که گفته بود: در مورد ط و ت فارسی به سمت نقطه دار شدن حرکت می کند . پس من هم نوشتم بلیت.

روز تولد تو قشنگ ترین روز من

  امروز هفدهم شهریور ساعت ۸:۳۵صبح در بیمارستان نیاوران ؛ خدا هدیه زیبایی به من داد ؛ یه داداش کوچولوی خوشگل. بابام می گفت : " نرگس این هدیه خدا به توست که تونستی کلاس سوم را جهشی در امسال تابستون بخونی و کلاس چهارم بری قدر این هدیه را بدان"

امروز قشنگ ترین روز من است. کابل دوربینم را پیدا نکردم تا عکس نیما، طاها، رهام، پرهام ، پوریا، ایمان ، امید و .... (هنوز اسمش معلوم نیست) را براتون بذارم.

سلام به دوستان خوبم

خبرای خوب خوب در راهه.چند تا خبر خوب! اما کمی دست نگه دارید تا به موقعش خبرتون می کنم

دوستون دارمممممممممممممم

 

تو خوشبوترین گل دنیا هستی !

امروز خانم تاجیک از ما خواستند درباره مادر چند خطی را در ادامه این خطها بنویسیم و به مادرمان هدیه بدهیم ؛این چند خط اول نوشته خانم و ادامه اش نوشته من است:

مادرم خواستم خوشبوترین گل دنیا را برایت هدیه بیاورم ؛اما دیدم تو خوشبوترین گل دنیا هستی !

مادرم .....(از اینجا به بعد نوشته من است):

((من تو را دوست دارم خیلی برایم زحمت کشیدی.

 همانطوری  که روز معلم می گفتیم؛ امروز برای مادر اول می گوییم: ای مادر عزیزم به پایت گل می ریزم.

من خوشبوترین گل دنیا را دارم.

مادر من از گل محمدی هم خوشبوتر است.

روز مادر مبارک

مادر من از همه ی مادرها زیباتر !و خوش اخلاق تر است.

من فقط یک آفتاب در خانه می شناسم که آن هم مادر است و ماه هم پدر است.))

من هم به عنوان مادر نرگس جان، از او تشکر می کنم و امیدوارم مادر خوبی برای او باشم .

 

گزارش اردوی یک روزه بازدید از جاهای دیدنی شهرری "درس نگین ری کتاب بخوانیم"

                                 به  نام خدا                                               ۲۷/۱/۱۳۹۰

           امروز چهارشنبه ۲۴/۱/۱۳۹۰است و طبق برنامه، ما (یعنی کلاس های دوم دبستان حاتم 1 شهرری) قرار است که با خانم معلم(خانم تاجیک)  و اون یکی کلاس دوم مدرسه هایمان( یعنی بچه های کلاس خانم باقری) به اردو برویم.

          همه ی بچّه ها از اوّل صبح خوشحال و خندان بودند . همگی سوار اتوبوس شدیم و شاد و با نشاط حرکت کردیم . من در اتوبوس در کنار زهرا و فاطمه نشسته بودم . من مشغول حل کزدن مکعب روبیک بودم . امّا همان طور که مامانم گفته بود: "هنوز یک کمی برام زوده" واسه همین آن را کنار گذاشتم و با بچه ها مشغول دیدن منظره های بیرون شدیم.

         اوّل چشمه علی رفتیم .چشمه علی بسیار زیبا و دیدنی است. آب آن مثل دوش حمام بود. کنار آب چشمه علی جوی  پرآبی بود. روی دیوارهای آن نقاشی دوران قدیم بود. فکر کنم همان جایی است که پدرم می گفت : " از زمان فتحعلی شاه چیزهایی به یادگار مانده است". یک مستطیلی بود که روی آن نقاشی هایی به چشم می خورد مثل نقاشی کاشی های خانه ی خاله زهرایم بود . خلاصه من به یاد آرش پسر خاله ام افتادم.

             ما با عجله به طرف کوه بی بی شهربانو رفتیم . پله ها خیلی زیاد بود و من به سرعت از آن ها بالا می رفتم . کوه بی بی شهربانو در نزدیکی زمان آباد قرار دارد و در دامنه ی آن کارخانه های زیادی در بین زمین های کشاورزی دیده می شود که مهم ترین آن ها کارخانه ی سیمان تهران است. اهمییت این کوه به خاطر وجود آرامگاه بی بی شهربانو است که می گویند ایشان همسر امام حسین (ع) می باشند. این قسمت برای من خیلی جالب بود.

              بعد ما به آرامگاه شیخ صدوق در ابن بابویه آمدیم و آن جا را زیارت کردیم. قرار شد دو تا از دوستانم دعای توسل بخوانند ولی وقت نشد . در نزدیکی زیارت گاه ایشان ، آرامگاه جهان پهلوان غلامرضا تختی ،قهرمان و البته پهلوان مشهر ایران قرار دارد .آن جا چند تابلو وجود دارد که بر روی یکی از آنها درباره ایشان نوشته است و من برخی از آنها را نوشتم:" مدال نقره وزن هفتم ۸۷ کیلو گرم سال ۱۹۵۶ میلادی ملبورن استرالیا ، مدال نقره وزن ششم ۷۹ کیلو گرم سال ۱۹۵۲ هلسینکی فنلاند " و ...

             در نزدیک ابن بابویه یک جای زیبا و با شکوه قرار دارد به نام برج طغرل. من مدتی قبل با پدرم و بچه های عمه ام از آنجا دیدن کرده بودم. پیرمرد مهربان راهنما خیلی پیرتر شده بود. او می گفت :" این برج از زرده ی تخم مرغ درست شده است". البته در داخل آن لانه پرنده وجود داشت. فکر کنم این برج مثل ساعت شنی بود. وقتی به وسط برج می رویم و صدا می کنیم صدایمان می پیچد و درست مثل بلندگو می شود. به نظر من برج طغرل از بقیه جاها زیباتر بود .     

    امروز خانم تاجیک عزیز(معلم نرگس) به آنها یک جدول کلمات متقاطع داده بود  که در منزل حل کنند؛نرگس خانم هم در کنار پدر مشغول پر کردن خانه های جدول بود و هر از گاهی آنچه را نمی دانست از پدر می پرسید تا اینکه به این سوال رسید :دانش آموزان هنگام رفتن به کلاس می بندند؟خلاصه کمی  فکر کرد ولی جواب را پیدا نکرد از پدرش پرسید: بابا جواب این سوال که دانش آموزان هنگام رفتن به کلاس میبندند چیه؟! با راهنمایی های مشفقانه پدر، نرگس یکهویی پاسخ را یافت و داد زد :آهان فهمیدم؛دهنشونو می بندند تا مبصر سرشان داد نزند (!!!!!!!!)آخه مبصرمون موقع رفتن به کلاس می گه دهناتون رو ببندید و بعد برید کلاس!

سلام سلام سلام

امروز تولد خودمهههههههههههههههههههههههههههههههههههه.خیلی خوشحالممممممممم

بازم تولد بهترین بابای دنیا

سلام بابا جون؟

من شما رو خیلی دوست دارم وقتی که تولدتون میشه شما رو بیشتر دوست

دارم .من این گل رو به شما تقدیم می کنم.


تولدتون مبارک

آرزوهای نرگس:

خانم تاجیک از بچه ها  خواسته ند تا آرزوها و دعاهای خودشان را در برگه آ چهار برایشان ببرند و........اما

سلام خدا،من امروز می خواهم با تو حرف بزنم.من دوست دارم در آینده نقاش و آدم خوش خطی بشوم و دوست دارم آدم خوش اخلاقی شوم . من دلم می خواهد مادرم یک بچه ی ناز و زیبا بیاورد.

من آرزو دارم  خدایی که جهان و ما را و چیزهای دیگری را آفریده است را ببینم و او را شکر کنم . من آرزو دارم موهای بلندی مثل راپونزل تا نوک پایم داشته باشم . من دوست دارم همه ی درسها را خوب یاد بگیرم و حتی دوست دارم قاری قران شوم.

من همیشه دوست داشتم یک شمشر واقعی را از نزدیک ببینم.

من علاقه ی زیادی به آشپزی دارم و خیلی دوست دارم آشپزی کنم.

گــزارش اردو

به نام خــــــــــــــدا

 کلاس 1/2 ، معلّـم خانم تاجیک

         امروز چهارشنبه 19/8/1389 من و دوستانم و آموزگار مهربانم ، به اُردو رفتیم . ما می خواستیم به باغ وحش برویم . وقتی وارد اتوبوس شدیم سر جای خود نشستیم و حرکت کردیم . ما نمی توانستیم در اُتوبوس چیزی بخوریم چون حالمان بد می شد . وقتی رسیدیم من یک هواپیما دیدم و با خودم فکر کردم و گفتم : « حتماً الکی است » . آخرش هم نفهمیدم راستکی بود یا الکی.

           اسم باغ وحشی که رفتیم « ارم » بود آن جا شهربازی هم بود امّا ما به شهربازی اش نرفتیم . ما وارد باغ وحش شدیم و صف بستیم . ما همین طور که راه می رفتیم اسم چیزها را می نوشتیم . آنها را از روی تابلوها      می نوشتیم و چیزهای بیش تری درباره ی آنها یاد می گرفتیم :

  

ادامه نوشته

مامان بابا می دونم کار دارید !

      بیست و اندی روز از مهر ماه میگذره .بعد از یک ساعت وضو گرفتن و پیش آمدن کارهای متفرقه ،آماده ی اقامه نماز میشم .چشمم اتفاقی به نرگس میافته که با چه جدیتی مشق مینویسه ،یکدفعه یادم میاد که تو این بیست روز کی بهش دیکته گفته؟باباش که نبوده،منم که وقت نداشتم! ازش میپرسم :نرگس تا حالا  تو خونه دیکته نوشتی؟ میگه :بله مامان!

میگم :کی بهت دیکته میگه تا بنویسی:میگه  خودم!

چه تاسف بار !

  همان کوزه گریم که از کوزه شکسته مینوشیم(بازم جای شکرش باقیه که خودش کاراش رو انجام میده )

خدایا روزگاری  به قله های صعود می اندیشیدم نمی دانم چرا در پرتگاه بیقرارم و ساکن و راکد نردبان ترقی کجاست؟!

نامه به معلم کلاس اول

به نام خداوند جان و خرد

          با سلام و احترام به خانم دشمیر

           خانم دشمیر حالتان چطور است؟

           من خیلی شما را دوست دارم. من که تازه کلاس اوّل می رفتم هیچی بلد

 نبودم . بعد شما به ما خواندن و نوشتن یاد دادید. من از شما تشکّر می کنم که به ما

خواندن و نوشتن آموختید اگر شما نبودید ما خواندن و نوشتن را هرگز یاد نمی گرفتیم .

 شما ما را از تاریکی به روشنایی آوردید. یادم می آید که در کلاس یک شعر را با کمک

 مبصر تمرین می کردیم :

شمع شدی شعله شدی سوختی              تا هنرت را به ما آموختی

من از تمام کارکنان مدرسه متشکّرم که برای ما زحمت های فراوانی کشیده اند.

من این شاخه گل زیبا را به شما تقدیم می کنم .

همیشه شاد و خندان باشید

                                                         

برنامه روزانه نرگس

    این روزها تابستان به سرعت می گذره اما داشتن یک برنامه خوب همیشه از بی برنامگی بهتره ، تازه بابام میگه همیشه باید با برنامه عمل کرد. انسان با برنامه همیشه به اهداف خودش می رسه . من هم نشستم و کارهای روزانه ام رو نوشتم . شد یک برنامه و چسباندم گوشه ی کتابخانه  . حالا من هم یک برنامه دارم که به اون عمل می کنم .

 ۵ صبح نماز خواندن با پدر و مادر

 بیدار شدن از خواب  ساعت 8 مسواک ، ورزش، صبحانه

  ساعت 9  تا 10 برنامه کودک

 ساعت 12-10  مرور و تمرین درس ها

 13-12 بازی و ناهار

 14-13 نماز و استراحت

 16-14 کلاس دفاع شخصی

 16-17 بازگشت به خانه و استراحت

 19-17 کلاس آموزش قرآن ( جزء سی ام)

 21-19 پارک نزدیک خانه( دوچرخه سواری ، اسکیت و ...)

 21-22 نماز و شام

 22 کتاب داستان و خواب

معرفی کتاب

حالا که تعطیل شدیم باید برای تابستان برنامه خوبی بچینیم . فعلاً این کتاب خوب را به همه هم سن و سال های خودم معرفی می کنم امیدورام خوشتان بیاید.

برای دانلود كلیك نمایید.

دانلود تكالیف امتدادی ویژه پایه ی اول ابتدایی

جلد تكالیف امتدادی اول ابتدایی 89

فهرست کتاب های مخصوص کودکان و نوجوانان

2 پر 2 پر 4 پر  41 kb                          آرش کمان گیر 2293 kb

دختر کبریت فروش  77 kb               جغد سفید  112 kb

جوجه اردک زشت   64 kb                خرسی به نام کرافت  242 kb

ماه سیاه کوچولو   468 kb               مسافر کوچولو   1194 kb

موی طلایی  2495 kb                      رابین هود 208 kb

رنگین کمان و آفتاب   34 kb             راپونزل  109 kb

راز فرداها   978 kb                           روباه و بزغاله  59 kb

روباه و کلاغ   90 kb                           شازده کوچولو   5548 kb

یوشی   1481 kb                              زبان خروس    76 kb

 

سلام

تولد تولد

سلامی چو بوی خوش تولد و کادو و جشن و دوستی و عشق و محبت و علاقه و هر چی ُ ُ ُ ُ ُ ُ ُ ُ ُ ُ ُ ُ ُ ُ ُ ُ ُ ُ  ه

 بی مقدمه بریم سر اصل مطلب و اون تولد منه که مامان و بابای عزیزم برام گرفتند و چیزی حدودچهل نفر از دوستان و اقوام رو دعوت کردن و خیییییییییییییییییییییییییییییییییلی به من خوش گذشت  البته مامانم مهمانهای ویژه خودش رو داشت که مائده و مهناز بودن ، ازشون ممنونم که تشریف آوردن و منو خجالت دادن و خودشون رو زحمت .  کادوی خوشگلشون رو از همه ی کادوهام بیشتر دوست دارم ایشا الله تولد خودشون جبران کنم ! اما بر عکس سالای قبل لولی وشه زیبا و خوب تو جشن نبود! مامانم می گه راه دوری رفته عیبی نداره خدا نگهدارش باشه و موفق باشه و بی درد و غصه ! البته از هدیشون خیلی ممنونم و از دور می بوسمشون گر چه حضور خودشون برامون یه دنیا ارزش داشت . حتما یه عکس از تولدم رو براتون می ذارم ولی الان مامانم حوصله آپلود کردنش رو نداره . بازم از همه ی دوستان و مهمانهای خوبم مخصوصا مائده و مهناز خوش اخلاق و خوش خنده سپاسگزاری می کنم و می بوسمشون .

سلام

بازم تولد

 به

به

به

به

 به

به

به

به

 به

 به

به

 به

 به

 به

به

 به

 به

 به

به

به

 بهترین بابای دنیا