حاج عباس حاج محمدعلی کشوان آل شیخ خادم قدیمی حرم حضرت ابوالفضل گفتوگوی در شب تاسوعای 1432 قمری انجام شد
خادم حرم قمر بنیهاشم (ع) می گفت: خاطرهای از ابوالفضل (ع) را بگویم که دل شیعیان آن حضرت خوشحال شود. بنده از خادمان قدیمی زوار حرم ابوالفضل (ع) بودهام که 35 سال کلیدهای حرم در دستم بود و معجزههای فراوانی از آقا دیدهام.
حاج عباس در ادامه بیان داشت: یک شب در حرم قمر بنیهاشم(ع) نشسته بودم که شب دوشنبه بود و ساعت 12 شب درب حرم را بستم و قصد عزیمت به منزل داشتم که در قسمت قبله یک ماشین شخصی از منطقه تکریت شهر صدام لعنتی وارد شد و دو نفر سنی از آن پیاده شدند، همراه با دو زن همراه بودند که گفتند، مریضی داریم و اگر امکان دارد، درب حرم را باز کنید، تا مریض را در آن قرار دهیم.
بعد از آن، دو مرد شماره تلفنی را در اختیارم گذاشتند و گفتند، اگر این بیمار فوت کرد، خبر بده و خود آنها به دیارشان برگشتند و به این ترتیب هر شب درب حرم را میبستیم و او را در اتاقکی قرار میدادیم و صبح که حرم باز میشد ، آن بیمار را کنار ضریح قرار میدادیم.
وی افزود: آنها سنی مذهب بودند و در یکی از شبها مادر و خاله این بیمار دختر که حدود 14 سال سن داشت، به قصد تجدید وضو از حرم بیرون میروند و بیمار در کنار ضریح تنها میماند.
حاج عباس ادامه داد: در عراق رسم براین است وقتی بیماری را به حرم میآورند، اگر شفا پیدا نکرد، آن قدر میمانند تا شفا بگیرد که گاهی این زمان ماندگاری تا شش ماه طول میکشد و همراهان بیمار فقط در موارد ضروری مانند تجدید وضو و یا تهیه غذا از حرم خارج میشوند و در غیر این صورت در حرم میمانند.
خادم حرم قمر بنیهاشم (ع) گفت: شب هشتم از حضور این بیمار به همراه مادر و خالهاش بود که آنها برای تجدید وضو بیرون رفته بودند و من نیز مشغول خواندن نافله شب در قسمت بالاسر حرم ابوالفضل عباس (ع) بودم که ناگهان مادر و خاله آن دختر جیغ زدند و ابتدا فکر کردم، دختر به رحمت خدا رفته، اما آنها داد میزدند، دخترمان نیست.
شیخ عباس گفت: چون عدهای از افراد قبیلهای در عراق برای بدنامی قبیله دیگر دختری از آنها را میدزدند، تا برای آنها بدنامی و عار ایجاد کنند، فکر کردم چنین اتفاقی افتاده و نافله وَتر را رها کردم و گفتم دنبال این دختر بگردید. پس از جستجو دیدم در رواق جلوتر دختری با پیراهن و روسری قرمز از زمین بلند میشود و به خاطر ضعف دوباره میافتد، نزدیک او رفتم و گفتم با چه کسی به حرم آمدهای و چرا این همه ضعیف هستی، او به سختی سرش را برداشت و گفت، من کجا هستم، پدر و مادرم کجا هستند، خواب بودم که یک آقایی از ضریح بیرون آمد دست روی دست من گذاشت و تا چند دقیقه پیش کنارم بود و گفت اینجا بمان هماکنون خادمان حرم پیش تو میآیند.
شیخ عباس گفت: با شنیدن این جملات فهمیدم معجزهای رخ داده، بلافاصله آن دختر را به اتاقی در رواق حرم که پنجرهاش به سوی صحن مطهر قرا دارد، منتقل کردم و این خبر را به استاندار، کلیددار و مرجع زمان آیتالله سیدمحمد ابراهیم قزوینی رساندم.
خادم حرم قمر بنیهاشم (ع) افزود: پس از آن مادر این دختر بسیار خوشحال شد و فرزندش را در بغل گرفت که او نیز گفت، مادرم بسیار گرسنهام که مقداری شیرینی موجود در حرم را به او دادیم و سپس او را بر روی منبری برای شفایافتگان در نظر گرفته، قرار دادیم و مردم را خبر کردیم و مردم لباسهای او را به قصد تبرک پاره میکردند که در این باره 25 روسری بر روی او انداختیم که مردم آن را برای تبرک میبردند.
شیخ عباس ادامه داد: وقتی با پدر و عمومی دختر تماس گرفتیم، آنها ابتدا فکر کردند، دختر مریض آنها فوت شده، اما وقتی شنیدند، شفا یافته با 50 نفر از اقوام آمدند و جشن و شادمانی برای آن دختر شفایافته گرفتند و 7 نفر شتر را در دربهای حرم که بزرگترین شتر در درب قبله را نحر کردند.
وی افزود: پس از یک سال و نیم از این واقعه آن دختر به همراه پدر و مادر، عمو و فردی که میخواست همسرش شود، وارد حرم شدند و اعلام کردند خطبه عقد در صحن حرم ابوالفضل (ع) توسط حاج عباس جاری شود که مادر گفت، ما نذر کردهایم اگر این دختر خوب شود، مهریه آن نذر ابوالفضل شود، اما چون خود دختر نذر نکرده بود، بلکه مادرش نذر کرده بود، مهریه به عروس تحویل شد و تنها خمس آن را به ما تحویل دادند.
خادم حرم قمر بنیهاشم (ع) ادامه داد: آن دختر شفایافته بعد از 2 سال دوباره به حرم آمد که این بار فرزندان دوقلویش به نامهای «عباس» و «زینب» نیز همراهش بودند و اینها همه از کرامت آقا ابوالفضل عباس (ع) است که بیماری که در حال مرگ بود، را نجات داد و به زندگی برگرداند و به او این همه لطف کرد
سلام
برادر عزیزم واقعاً به شما و خانواده ی محترم شما تبریک عرض می کنم .
وبلگ معنوی و زیبایی داری که نشاندهنده ی روح بزرگ شماست. با اجازه شما وبلاگتون رو برای بچه های مدرسه لینک می کنم .
موفق و مؤید باشید.
اللهم عجل لولیک الفرج و العافیه و النصر
یا علی