مادر

با مدیریت ابوالفضل قضایی+بابام

مادر

با مدیریت ابوالفضل قضایی+بابام

حضرت ابوالفضل (ع)

این معجره را بابام نوشته . با توسل به خدای متعال و امید شفاعت حضرت عباس و براورده شدن حاجت شما .

انشالله خبرر گشایش مشکل شما را در آینده نزدیک در وبلاگ ثبت کنم ... انشالله ....

مردی مسیحی تعریف میکرد

سالها بچه دار نمی شم بعد از مدتی هم که بچه دار شدیم دوپایش فلج بود

هرچه ثروت داشتم خرج کردم .منزل و ماشین را فروختم ولی نتیجه گرفته نشد.

یکی از شبها که به منزل رفتم دیدم همسرم دارد گریه میکند .علت را جویا میشود او گفت:

صاحبخانه امروز من را به سفره ام البنین (ع) دعوت کرد . گفتم : ام البنین کیست ؟

برایم شرح داد و گفت من امروز بچه فلجم را بردم سر سفره روضه و متوسل به فرزندش شدم

حالا امشب هم ما دو نفری به آن حضرت متوسل بشویم.و همین کار را کردیم.

شب در ایوان خوابیده بودیم . نصف شب دیدم بچه بلند شده و می دود! گفتم چه خبر است !

دست بچه ام را گرفتم . او از من سوال کرد . این آقا ؛اسب سوار کیست ؟

این بود معجره حضرت ابوالفضل (ع)

منبع: چهره درخشان قمر بنی هاشم حضرت ابوالفضل العباس ج  ۱ ص ۵۳۸

 

 

 

نظرات 8 + ارسال نظر
علی چهارشنبه 9 مرداد 1387 ساعت 08:50 http://www.address.blogsky.com

با درود و سلام بر شما دوست عزیز . ممنون از اظهار لطف شما و از حضور سبزتان در وبلاگ محقر من . همواره سر افراز باشید .

علی دوشنبه 14 مرداد 1387 ساعت 09:13 http://www.address.blogsky.com/

سلام دوست عزیز وبلاگ خوبی دارید . برای شما آرزوی موفقیت میکنم .

زندگی سه‌شنبه 15 مرداد 1387 ساعت 08:49 http://onsetoflife.blogsky.com

سفر خوش بگذره

خدا بزرگه و امیدوارم همه رو حاجت روا کنه

آزاده سه‌شنبه 15 مرداد 1387 ساعت 12:15 http://dibache.blogsky.com

سلام خوبی ؟ جه خبرا؟ من آپم یه سری بهم بزن[لبخند]

یاسر شنبه 19 مرداد 1387 ساعت 06:20 http://asemooni.blogsky.com

ای جاااااااااااااااااااااااااااااااان
معرفتش رو عشق است

آزاده سه‌شنبه 22 مرداد 1387 ساعت 12:49 http://dibache.blogsky.com


خواب

شب بر روی شیشیه های تار
مینشست آرام چون خکستری تبدار
باد نقش سایه ها را در حیاط خانه هر دم زیر و رو میکرد
پیچ نیلوفر چو دودی موج می زد بر سر دیوار
در میان کاجها جادوگر مهتاب
با چراغ بی فروغش می خزید آرام
گویی او در گور ظلمت روح سرگردان خود را جستجو میکرد
من خزیدم در دل بستر
خسته از تشویش و خاموشی
گفتم ای خواب ای سر انگشت کلید باغهای سبز
چشمهایت برکه تاریک ماهی های آرامش
کولبارت را بروی کودک گریان من بگشا
و ببر با خود مرا به سرزمین صورتی رنگ پری های فراموشی

یاسر چهارشنبه 23 مرداد 1387 ساعت 14:17 http://asemooni.blogsky.com

سلام آسمونی

هنوز نیومدین؟
خوش بگذره

یه مسلمون شنبه 2 شهریور 1387 ساعت 20:02

با سلام.... می شه از آخوندا این سوال رو بپرسید که چرا هیچ وقت اسم برادرهای ابولفضل ع رو که تو کربلا شهید شدند رو هیچ وفت نگفتند .... چون اسمشون یکی عثمان بود... یکی ابوبکر با این کار گویا اسلام ناب تشیع به خطر می افته هر سه یه آنها پسران ام البنبن بودند.... در ضمن شمر نیز دایی این سه نفر بوده یعنی ابولفضل ع و ابویکر ع و عثمان ع.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد